غرب و واژگونی ارزشها
تمدن غربي با چشم بستن بر روي معنويات، طوري فرهنگ خود را تئوريزه و سازماندهي کرده است که گويا افراد معتقد به حقايق غيبي در جاي متهم هستند! شايد بتوان گفت اساسي ترين دليلِ ظلماني بودن اين تمدن در همين نکته نهفته است. وگرنه هميشه در تاريخ افراد لاابالي و کساني که به حقايق معنوي وقعي نمي نهاده اند، بوده اند، ولي نه به عنوان فرهنگي که مدّعي باشد، بلکه به عنوان گناهکاراني که نتوانسته اند بر اميال خود غلبه کنند. انبياي الهي و متدينينِ به عالم غيب و قيامت داراي شعور لطيفي بوده و هستند كه در عين توجه به حقايق معنوي، از وجود و نور آن ها در جان خود بهره مند مي شدند، تا آن جايي که مظاهر عالم غيب را در عالم ماده مي شناختند. مثلاً در روايت داريم رسول خدا(ص) مي فرمايند: «مَا بَينَ قَبْرِي وَ مِنْبَرِي رَوْضَةٌ مِنْ رِياضِ الْجَنَّة»؛(121) بين قبر و منبر من باغي است از باغ هاي بهشت. يا محل وادي السلام در پشت نجف را مظهري از بهشت مي ديدند.(122) بعضي از روح ها آنقدر لطيف اند كه مي توانند حقايق معنوي جاري در عالم ماده را حس كنند، به طوري که عالم ماده حجاب بين آن ها و آن حقايق نمي شود. آري ديدن حقايق و اسرار غيبي، نياز به روحِ تربيت شده و رشد يافته دارد که بايد زمينه ي آن فراهم شود، حال عنايت کنيد کار به کجا کشيده است که نه تنها تمدن غربي متوجه چنين نقصي در خود نيست، بلکه معتقدين به اين حقايق را مسخره مي كند.
کساني که تحت تأثير تمدن غربي هستند و نگاه آن ها در آن محدوده شکل گرفته مي گويند: چه فرقي مي كند در مسجد نماز بخواني يا در خانه؟! يا چرا براي حَرم ائمه (ع) ارزش خاص قائليد؟ اين ها نه تنها از آن روح لطيفي که متوجه باشد مكان هاي مقدس مظاهر حقايق غيبي هستند، محرومند، حتي منکر وجود چنين حقايقي نيز شده اند. ممکن است بعضي مؤمنين نتوانند آن حقايق را در آن محل ها درک کنند ولي همين که ايمان به سخن امامان معصوم(ع) دارند و از آن ها تبعيت مي کنند ناخودآگاه تحت تأثير برکات معنوي آن حقايق قرار مي گيرند.
وقتي تربيت يافته گان تمدن غربي و برنامه ريزان آن تمدن از ظرايف معنوي عالم هستي غافل باشند هرگز نمي توانند زندگي خود و مردم خود را به جاودانگي هاي عالم هستي پيوند بزنند تا حاصل کار و مأنوسات روحشان جاودانه بماند.
وقتي به کمک رعايتِ دستورات الهي که به وسيله ي انبياء به بشر رسيده، بالي به سوي آسمان معنويت نمي گشايند چگونه مي توانند زندگي را ادامه دهند؟ فرهنگي که پنجره اي به سوي عالم بيکرانه ي هستي باز نکرده تا با پروردگار عالم به نيايش بنشيند، تا کي مي تواند با زندگي مرده ي خويش به سر برد؟ تصور اين چنين زندگي چگونه مي تواند حرارت اميدِ ادامه دادن آن را در انسان شعله ور نگه دارد؟ چون هنوز نور ايمان در مردم ما زنده است تا مغز استخوان خود پوچي زندگي غربي را احساس نکرده اند و نمي فهمند بر روان انسان غرب زده چه مي گذرد. ولي اگر همچنان غافلانه به سوي غربي شدن پيش رويم گرفتار راه بي برگشتي خواهيم شد که همه ي پنجره هاي اميد را به روي ما مي بندد. آرزو مي کنيم جدولي بود حل مي کرديم تا از بودن خود کمي غافل شويم.
وقتي پنجره هاي ارتباط با غيب در مقابل دل ها مسدود گردد، مرگِ يک ملت شروع مي شود، دل هاي خفته ديگر نگران سرنوشت هلاکت بار خود نيست، هرچند روز به روز آثار آن در زندگي آن ها نفوذ کند، پس به آيه قرآن بينديشيد که مي فرمايد: «فَإنَّها لاتَعْمَي الاَبْصارُ وَلكِنْ تَعْمَي القُلُوبُ الَّتي فِي الصُّدُور»؛ آن تمدن هايي که هلاک شدند چشم سرشان کور نبود، چشم دلشان کور بود که در سينه داشتند.
خداوند ما را دعوت مي فرمايد تا در زمين سير كنيم، سؤال مي کند: چرا آن هايي که بر حسّ گرايي و کمّيت بيني اصرار دارند، نمي روند زمين را سير کنند. «اَفَلَمْ يسيرُوا فِي اْلارَضِ»؛ سيري که قرآن توصيه مي فرمايد، يک سير تفريحي و لغو و بيهوده نيست، زيرا حق تعالي انسان را به كار لغو دعوت نمي كند، بلكه مي خواهد آثار باقيمانده از تمدنِ كساني را ببينيم كه تحرك و تلاش و علم داشتند ولي چون جهت گيري معنوي نداشتند به نتيجه نرسيدند.
تحقيقات انجام شده و آثار باقي مانده از تمدن فراعنه نشان مي دهد با دقيق ترين قوانين علمي آشنا بوده اند. اهرام مصر را به گونه اي طراحي کرده و ساخته اند كه حتي بعضي از نكات آن هنوز براي بشر روشن نشده، از دقت هايي که در سنگ شناسي داشته اند بگيريد تا قدرت حمل و نقل سنگ هاي فوق العاده بزرگ، تا بقيه ي دقت ها که جاي بحث آن اين جا نيست. به عنوان نمونه، در سنگ شناسي، علمي به نام كاني شناسي وجود دارد كه کم تر از صد سال از عمر آن نمي گذرد. در اين علم بررسي مي كنند كه سنگ را از چه جهتي بُرِش دهند تا مقاومت آن بيشتر شود، اين علم در برش سنگ هاي اهرام مصر رعايت شده است. از طرف ديگر حركت دادن اين سنگ ها، به خصوص سنگي که سقف هر هرمي را تشکيل مي داده، از فاصله 400 كيلومتري، آن هم از روي آب، کار بسيار عجيبي است. در زمان كنوني و با كمك تمام تكنيك هاي موجود اين کار ممكن نيست. امروزه طبق محاسباتي كه انجام شده حتي نمي توانند اين سنگ ها را جابجا كنند. حال با اين وجود و با تمام قدرت تكنيكي و علمي كه آن تمدن داشت، به نتيجه نرسيد و نابود شد.
نمونه اي ديگر از توانايي تمدن فراعنه، تقسيم آب رود نيل است كه با وجود جزر و مدّ شديدي که دارد كانال هاي آب به طوري تنظيم شده كه نهايت استفاده را با كمك همين جزر و مدّ، مي كرده اند، و امروزه هم همان روش و همان كانال ها مورد استفاده است. در سال هاي اخير که مهندسين خواسته بودند آن را تغيير دهند، سبب خشكسالي در اطراف رود نيل شدند. حتي خداوند مي فرمايد: آنچه جادوگرانِ دربار فرعون ارائه دادند «سحر عظيم» بود.(123) معلوم است کار پيچيده اي بوده كه خداوند مي فرمايد سحر آن ها عظيم بود. ولي با اين همه؛ ناکام ماندند و قرآن در باره ي آن ها مي فرمايد: «وَنُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَنُرِي فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا مِنْهُم مَّا كَانُوا يحْذَرُونَ»؛(124) به فرعون و هامان و لشکريانشان آن چيزي را نشان داديم و با چيزي روبه رويشان کرديم که همه ي تلاششان آن بود که با آن روبه رو نشوند و از آن فرار کنند.
همان قاعده اي که تمدن فراعنه را ناکام گذاشت در تمدن غربي به چشم مي خورد و همچنان که عرض شد اين تمدن نه تنها نسبت به آنچه چشم دين مي بيند، كور است بلكه آنچنان به دست آوردهاي خود مغرور است كه حقايق ديني را انكار مي كند و كورچشمي خود را عين بصيرت مي داند و گرفتار واژگوني ارزش شده است. اين است که تأکيد مي شود هراندازه مباني معرفتي اين تمدن و كورچشمي آن بيشتر شناخته شود، بيشتر ارزش دينداري معلوم مي گردد و هرقدر دينْ خالص تر و از تحريفات پاک تر باشد، قدرتِ گذار از تمدن غربي در آن بيشتر است.
خطر از آن جا ما را تهديد مي کند که تمدن غرب را بريده از گذشته و آينده اش بنگريم و حياتِ در حال اضمحلال و بي آيندگي آن را نبينيم.
در تحليل وضع امروزي غرب گفته اند: «تمدن غربي مانند خروسي مي ماند كه سرش را بريده اند، براي مدتي كوتاه اين طرف و آن طرف مي دود، با حركتي سريع و بدون هدف، تا جان آن بدر رود و بميرد.» تمدن فعلي تمدني است كه تحولات آن بسيار زياد است اما تحولاتي سرگردان که روند فروپاشي آن را سريع تر مي کند. بدون آن که تذکرات حکيمان را در امر فروپاشي جدّي بگيرد.