پدر ودختری
?رسول خدا در بستر احتضار…
دانه های اشک بر گونه های ام ابیها، جاری…
? ناله های دختر، سکوت پدر را شکست. پدر، از علت اشک ها پرسید.
?دختر از ستم هایی گفت که انتظارشان را می کشید.
?آخرین فرستاه خدا، به قصد دلداری فرمود:
آرام باش دخترم! دلگرم به این که خدا، به ما هفت خصلت بخشیده. احدی پیش و پس از ما شریک این خصلت ها نیست.
?نخست آنکه من برترین انبیا هستم و پدرت!
?دوم آنکه علی، محبوب ترین اوصیا هست و شوهرت!
?سوم آنکه آقای شهیدان، حمزه است و عموی پدرت!
?چهارم آنکه جعفر طیار، با آن بال های بهشتی، برادر شوهر توست.
?پنجم و ششم، آنکه سروران جوان های اهل بهشت، حسن و حسین تو اند.
?هفتم آنکه مهدی این امت، از نسل توست.
?خدا او را برخواهد انگیخت! آن زمان که دنیا را هرج و مرج فرا گرفته باشد و مردم در پی تاراج هم باشند.
?دلخوش به این باش که مهدی توست همان کسی که می گشاید، قلعه های گمراهی و دل های قفل خورده را…
? بحارالا نوار، جلد 51،