عاشورا

  • خانه 
  • مهدی شناسی در زیارت آل یاسین قسمت سوم مهدی شناسی در زیارت آل یاسین قسمت دوم مهدی شناسی در زیارت آل یاسین قسمت اول پاداش عشق به امام حسین (ع) تربیتی ظهور زمینه سازان ظهور زمینه سازان ظهور ظهور ظهور 
  • تماس  
  • ورود 

شهید شناسی

04 آذر 1397 توسط ندا بهرامي

قرار بود با هم بریم کربلا…
اما آقا عبدالصالح پیگیر رفتن به سوریه هم بود.

من و پدرش می دونستیم!
حتی حاج آقا گاهی پیگیر کارهاش توی تهران می شد..
اما
زهرا خانوم همسرش اصلا خبر نداشت!!!

۲۴ آبان بود;
پنج شنبه ساعت ده یا ده و نیم…
تازه از پادگان بهش خبر داده بودن!!
و همچنان زهرا بی خبر بود…

تلفن همراهم زنگ خورد!
صالح بود که با خوشحالی بیش از حد گفت:
ماماااااان کار من درست شد…‌ツツツ

همون موقع متوجه شدم کجا منظورشه…
اما با این حال گفتم:
ان شاالله به سلامتی. کربلا دیگه؟!!!

صالح گفت:
نه مامان!!!
کربلا که خودت میدونی…
سوریه!!

همین که اسم سوریه رو برد نا خودآگاه گفتم:
خدا به همراهت…خدا به همراهت صالح جان…!!
رفتی سلام منو به حضرت زینب برسون!
بگو من میخواستم برم پابوس برادرت،،
اما دفاع از حرم تو برای من واجب شد…

خندید و گفت : باشه

گفتم : زهرا می دونه؟؟!!
گفت :
نه… الان دارم میرم خونه تا بهش بگم…
گفتم :
صالح زهرا اگه قبول نکنه…
گفت: اون با من…درست میکنم کارو!!

زهرا هم با خبر شد و بالاخره رضایتشوگرفت…
باز هم قسمت نشدکربلا بره،،
اما کربلایی شد!..

#شهـیدعبدالصالح_زارع?
#محل_شهادت_حـلب?

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: بدون موضوع لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

عاشورا

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس