عاشورا

  • خانه 
  • مهدی شناسی در زیارت آل یاسین قسمت سوم مهدی شناسی در زیارت آل یاسین قسمت دوم مهدی شناسی در زیارت آل یاسین قسمت اول پاداش عشق به امام حسین (ع) تربیتی ظهور زمینه سازان ظهور زمینه سازان ظهور ظهور ظهور 
  • تماس  
  • ورود 

لکه نفتی در دریای چین

07 بهمن 1396 توسط ندا بهرامي

​?تلویزیون چین: غرق شدن نفتکش سانچی، لکه نفتی ۱۰ مایلی (حدود ۱۶ کیلومتر) در دریای چین شرقی برجا گذاشت

 نظر دهید »

یک داستان کوتاه

07 بهمن 1396 توسط ندا بهرامي

​????????????

دختر جوانی چند روز قبل از عروسی، آبله سختی گرفت و بستری شد. 

نامزد وی به عیادتش رفت و در میان صحبت هایش از درد چشم خود نالید… 

بیماری زن شدت گرفت و آبله تمام صورتش را پوشاند. 

مرد جوان عصا زنان به عیادت نامزدش می رفت و از درد چشم می نالید.

موعد عروسی فرا رسید. 

زن، دیگر نگران صورت خود که آبله آن را از شکل انداخته بود، نبود چون شوهرش کور شده بود! 

مردم می گفتند چه خوب! عروس نازیبا، همان بهتر که شوهرش هم نابینا باشد.
20 سال بعد از ازدواج آن دو، زن از دنیا رفت…

مرد عصایش را کنار گذاشت و چشمانش را گشود! همه تعجب کردند!!

مرد گفت: من کاری جز شرط عشق، به جا نیاوردم!…

 نظر دهید »

مشخصات همسران خوشبخت

07 بهمن 1396 توسط ندا بهرامي

​????#خانواده

?همسران خوشبخت از دوران قبل از ازدواج، زمینه‌های خوشبختی آتی خود را فراهم می‌کنند.
?برای رسیدن به خوشبختی هر دو طرف باید نسبت به هم گذشت داشته باشند.
?همسران خوشبخت از هویت زوجی برخوردارند، یعنی در ذهنشان، زبانشان و قلبشان «ما» ساری و جاری است نه «من».
?همسران خوشبخت «هم‌افزا» هستند یعنی همیشه در مورد مسائل مختلف فکر، انگیزه و راهبردهایشان را با هم به اشتراک می‌گذارند.
?خوشبختی مستلزم اعتماد است و اعتماد وقتی میسر می‌شود که زوجین با هم صادق باشند.
?همسران خوشبخت در کنار صداقت و روراستی، به حریم خصوصی یکدیگر احترام می‌گذارند.

 نظر دهید »

داستان

07 بهمن 1396 توسط ندا بهرامي

​??????????

? شیطان و حضرت یحیی(علیه‌السلام)
? روزی شیطان نزد حضرت یحیی (علیه‌السلام) آمد. حضرت به او گفت: من از تو سؤالی دارم.
شیطان گفت: مقام تو از آن بالاتر است که سؤال تو را جواب ندهم، پس هر چه می‌خواهی بپرس، من پاسخ خواهم داد.
? حضرت یحیی گفت:

دوست دارم دام‌هایت را که به وسیله آن‌ها فرزندان آدم را شکار کرده و گمراه می‌کنی، به من نشان دهی.
شیطان گفت: با کمال میل خواسته تو را به جا می‌آورم. شیطان در قیافه‌ای عجیب و با وسایل گوناگون، خود را به حضرت نشان داد و توضیح داد که چگونه با آن وسایل رنگارنگ، فرزندان آدم را گول زده و به سوی گمراهی می‌برد.
? یحیی پرسید: آیا هیچ شده که لحظه‌ای بر من پیروز شوی؟

شیطان گفت: نه، هرگز! ولی در تو خصلتی است که از آن شاد و خرسندم!
? یحیی فرمود: آن کدام خصلت است.
شیطان گفت: تو پرخور و شکم پرستی، هنگامی که افطار می‌کنی زیاد می‌خوری و سنگین می‌شوی و بدین جهت از انجام بعضی نمازهای مستحبی و شب زنده داری باز می‌مانی!
✨یحیی گفت: من با خداوند عهد کردم که هرگز به‌طور کامل غذا نخورم و سیر نشوم، تا خدا را ملاقات نمایم.✨
شیطان گفت: من نیز با خود پیمان بستم که هیچ مؤمنی را نصیحت نکنم، تا خدا را ملاقات کنم.
? داستاهای بحار الانوار، ج 5، ص 20 - 219

 نظر دهید »

مراقبت از حلال

07 بهمن 1396 توسط ندا بهرامي

?داستان

? شیخ جعفر کاشف الغطاء هنگامی که به ایران مسافرت نموده بود در جلسه‌ای که یکی از فرماندهان نظامی حضور داشت، ضمن صحبت‌های حکیمانه‌اش گفت: “هرگاه مؤمنی چهل شبانه‌روز از خوردن هر غذای حرام، خودداری کند، خداوند متعالی او را از خوردن غذای حرام نگه داشته و مصون می‌دارد".
? آن فرمانده، به دلیل بی‌ایمانی و خباثت درونی خود و به منظور بی‌ارزش کردن و نادرست نمایاندن سخن شیخ، فردای آن روز، به یکی از زیردستان خود دستور داد، گوسفندی را به زور، یعنی از راه حرام بگیرد و به خانه‌ی فرمانده ببرد. او دستور را اجرا کرد.
? فرمانده گوسفند را ذبح کرد، از گوشت آن غذایی تهیه کرد و یک میهمانی ترتیب داد. از شیخ جعفر کاشف الغطاء هم برای حضور در آن میهمانی دعوت به عمل آورد. مرحوم شیخ، دعوت را پذیرفت و با شرکت در آن مجلس، از غذاهای تهیه شده میل کرد.
? در پایان میهمانی، فرمانده به شیخ گفت: “دیروز فرمودید، هرگاه مؤمن چهل روز از خوردن حرام خودداری کند، خداوند متعال او را از خوردن غذای حرام باز می‌دارد. حالا به اطلاع شما می‌رسانم تمامی غذایی که امشب میل کردید، از راه حرام تهیه شده بود".
? شیخ پرسید: ” چه طور؟”

فرمانده گفت: “یکی از پاسبان‌ها را دستور دادم که گوسفندی را به زور بگیرد و بیاورد. او نیز چنین کرد. گوسفند را کُشتیم و تمام غذای امشب از گوشت آن حیوان تهیه شده بود".
? مرحوم شیخ، پس از اندکی درنگ و تأمل درخواست کرد آن پاسبان را در مجلس حاضر کنند. پاسبان که به مجلس وارد شد، شیخ از او پرسید: “داستان گوسفند از چه قرار بود؟” پاسبان گفت: “از شهر بیرون رفتم، کشاورزی را دیدم که با یک گوسفند به طرف شهر می‌آید. او را دستگیر کردم، کتک مفصل زدم و زندانی نمودم، گوسفندش را به زور گرفتم و به منزل به منزل فرمانده بردم".
شیخ فرمود: “کشاورز را بیاورید".
✨ کشاورز را که آوردند، جریان واقعه را از او پرسید، گفت: “از اهالی فلان ده هستم. شنیدم که عالم بزرگوار ما از نجف اشرف آمده است دوست داشتم که گوسفندی را به او هدیه کنم. نزدیک شهر که رسیدم، این پاسبان به من حمله کرد و بعد از کتک زدن، مرا زندانی کرد، گوسفندم را هم بُرد، یعنی همان گوسفندی که برای هدیه کردن به شیخ آورده بودم” ✨
? اینجا باید این ضرب‌المثل معروف را یادآوری کرد که: «تا سیه روی شود، هر که در او غش باشد»

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 227
  • 228
  • 229
  • ...
  • 230
  • ...
  • 231
  • 232
  • 233
  • ...
  • 234
  • ...
  • 235
  • 236
  • 237
  • ...
  • 305
اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

عاشورا

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس