عاشورا

  • خانه 
  • مهدی شناسی در زیارت آل یاسین قسمت سوم مهدی شناسی در زیارت آل یاسین قسمت دوم مهدی شناسی در زیارت آل یاسین قسمت اول پاداش عشق به امام حسین (ع) تربیتی ظهور زمینه سازان ظهور زمینه سازان ظهور ظهور ظهور 
  • تماس  
  • ورود 

شهیدچمران

27 آذر 1396 توسط ندا بهرامي

چند روایت زیبا و خواندنی از ازدواج شهید چمران و غاده
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم

غاده با فرهنگ اروپایی بزرگ شده بود. پدرش بین آفریقا و ژاپن مروارید تجارت می کرد.
غاده نویسنده بود و شاعر. پر از احساس بود و از جنگ متنفر. از رویارویی با آدمهایی که با جنگ سر و کار داشتند خوشش نمی اید. برای همین وقتی امام موسی صدر گفت به سراغ چمران برود و با بچه های یتیم موسسه اش آشنا شود ، گفت: من از این جنگ ناراحتم ، و هر کسی هم در این جنگ شریک باشد، نمی توانم ببینم…

شش ماه از ملاقات غاده با امام موسی صدر گذشت. یک شب تقویمی به دستش رسید که دوازده نقاشی داشت. یک نقاشی نظرش رو جلب کرد. توی یه صفحه ی سیاه، شمعی کشیده بود که نور کمی داشت. زیرش نوشته بود: من ممکن است نتونم این ظلمت رو از بین ببرم، اما با همین روشنایی کم،فرق بین ظلمت و نور، حق و باطل رو نشون میدم. و اگر کسی دنبال نور باشد ، این نور هر چقدر کوچک باشد، در قلب او بزرگ خواهد بود…
غاده دنبال نور بود و اون شب به خاطر این نقاشی و نوشته اش خیلی گریه کرد. اما نمی دونست کی نقاشی رو کشیده…

یه روز یکی از دوستاش می خواست بره موسسه بچه های یتیم. غاده به خاطر قولی که ماه ها قبل به امام موسی صدر داده بود ، باهاش رفت. اونجا اولین بار مصطفی رو دید. لبخند و آرامش مصطفی غاده رو شکه کرد. فکر می کرد آدمی که با جنگ گره خورده باید آدم قسی القلب و خشنی باشه . اما مصطفی مهربون و سر به زیر و آرام بود.
با مصطفی همکلام شد. مصطفی نقاشی شمع رو آورد. غاده گفت نقاشی رو دیده و خیلی متاثر شده، اما نمی دونه چه کسی اون رو کشیده…. وقتی مصطفی گفت: من کشیدم، غاده غافلگیر شده بود و متعجب. بهش گفت: شما کشیدید؟ شما که با جنگ و خون زندگی می کنید ، فکر نمی کنم بتونید اینقدر احساس داشته باشید… بعد اتفاق عجیب تری افتاد. مصطفی شروع کرد به خوندن شعرهای غاده. غاده غافلگیر شده بود. مصطفی گفت: هر چه نوشته اید خوانده ام و دورادور با روحتان پرواز کرده ام …و اشکهاش سرازیر شد. اولین دیدار مصطفی و غاده زیبا بود…

ارتباطش با موسسه شروع شد. غاده حجاب درستی هم نداشت.توی سفر به یکی از روستاها مصطفی بهش یه هدیه داد. خیلی خوشحال شد و همونجا باز کرد. هدیه رو که دید جا خورد. یه روسری بود. مصطفی با لبخند گفت: بچه ها دوست دارند شما رو با روسری ببینند. از آن موقع روسری به سر کرد…

مصطفی قدم به قدم غاده رو به سمت اسلام برد. و بعد ازدواج کردند. ازدواجی که با مشکلات عجیبی همراه بود

تقریبا همه مخالف بودند و می گفتند:دیوونه شدی غاده؟ این مرد ( چمران) بیست سال از تو بزرگتره. ایرانی است. همه اش توی جنگه . پول نداره. همرنگ ما نیست.حتی شناسنامه نداره…

روزی که مصطفی رفت خواستگاری ، مادر غاده بهش گفت: شما می دونی این دختری که می خوای باهاش ازدواج کنی ، چطور دختری است؟ این دختر صبح که از خواب بیدار میشه ، وقتی میره مسواک بزنه ، تا برگرده عده ای تختش رو مرتب کرده اند، لیوان شیرش رو جلوی در اتاقش آورده و قهوه اش رو آماده کرده اند. شما نمی تونی با این دختر زندگی کنی. شما نمی تونی براش مستخدم بیاری.. مصطفی خیلی آرام این حرفها رو گوش داد و گفت: من نمی تونم براش مستخدم بگیرم، اما قول میدم تا زنده ام وقتی بیدار شد تختش رو مرتب کنم و لیوان شیر و قهوه اش رو روی سینی بیارم دم تختش… غاده میگه: مصطفی تا وقتی شهید شد اینطوری بود. وقتی هم بهش می گفتم چرا اینکارو می کنی؟ می گفت: به مادرتون قول دادم تا زنده ام اینکار رو کنم
.
مهریه ام یک جلد کلام الله مجید بود و تعهد داماد به اینکه مرا در راه تکامل و اهل بیت و اسلام هدایت کند. اولین دختری بودم که در صور چنین مهریه ای داشت. برای مردم و خانواده ام عجیب بود
.
دو ماه بعد از ازدواج دوستش گفت: غاده! تو از خواستگارهات خیلی ایراد می گرفتی. این بلنده ، این کوتاه است … پس چطور زن دکتر شدی که سرش مو نداره …
غاده گفت: مصطفی کچل نیست، اشتباه میکنی…
دوستش فکر می کرد غاده دیوونه شده که بعد از این همه مدت نفهمیده چمران مو نداره…. غاده اون روز اومد خونه. در رو باز کرد و تا چشمش افتاد به مصطفی ، شروع کرد به خندیدن. مصطفی گفت: چرا می خندی؟ غاده گفت: مصطفی! تو کچلی؟ نمی دونستم … وقتی امام موسی صدر قضیه رو فهمید گفت: مصطفی!تو چیکار کردی که غاده تو رو ندید…
غاده میگه این همه مدت محو زیبایی باطنی مصطفی شده بودم و ظاهرش رو نمیدیدم…

داستان زندگی زیبای شهید چمران رو در کتاب نیمه پنهان ماه ” شهید چمران” بخونین

 نظر دهید »

مطالعه طلوع است

27 آذر 1396 توسط ندا بهرامي

در محضر شیخ محمداسماعیل دولابی

یعنی اگر شما یک صفحه قرآن خواندید ، یک آیه شما را گرفت و رفت توی مغز و فکرت ، قرآن رو ببندید بعد این آیه را قشنگ توی خودت حل و فصل کن ، مزه مزه کن. چون این آیه ممکنه فهم شما را درباره ی تمام آیات عوض کند .

 نظر دهید »

چاره جویی قبل از حادثه

27 آذر 1396 توسط ندا بهرامي

قتيبه أعشي گويد: روزي يكي از كودكان امام صادق مريض شده بود، و من به قصد عيادتش حركت كردم، حضرت را جلوي منزلش اندوهگين و غمناك ديدم، عرضه داشتم: يابن رسول اللّه ! فدايت شوم، حال فرزندت چگونه است ؟
حضرت فرمود: با همان حالتي كه بوده است، هنوز مريضي و ناراحتي او بر همان حالت ادامه دارد. بعد از آن، حضرت سريع به داخل منزل خود رفت ؛ و چون ساعتي گذشت از منزل بيرون آمد در حالتي كه چهره اش باز و غم و اندوه در آن حضرت احساس نمي شد.
فكر كردم كه بحمداللّه حال كودك بهبود يافته است، لذا سؤ ال كردم: اي مولايم! بفرمائيد حال كودك چگونه است؟
فرمود: راهي را كه مي بايست برود، رفت.
عرض كردم: قربانت گردم، در آن هنگامي كه كودك زنده و مريض حال بود، شما را غمگين و محزون مشاهده كردم؛ ولي اكنون كه او وفات يافت، شما را در حالتي ديگر مشاهده مي كنم؟
حضرت فرمود: اي قتيبه! ما خانواده اي هستيم كه قبل از ورود بلا و مصيبت چاره انديشي مي نمائيم؛ ولي زماني كه مصيبت اتفاق افتاد و واقع گرديد تسليم قضا و قدر الهي مي باشيم و راضي به رضاي او هستيم ، بنابر اين ديگر ناراحتي و اندوه معنائي ندارد.

اعيان الشّيعة،ج 1، ص 664، بحار الانوارالا نوار ج 47، ص 268، ح 39، و ص 18، ح 7 با مختصر تفاوت

 نظر دهید »

چرخ گوشت انسان ها

27 آذر 1396 توسط ندا بهرامي

حضرت آيت الله ضياء آبادي حفظه الله مي فرمايند:
يكي از آقايان علما در كتابش از يك فرد موثقي نقل مي كند كه گفته است:
من دوستي داشتم كه پس از مرگش، در عالم خواب، او را ديدم كه چرخي مثل چرخ گوشت در اختيارش گذاشته اند. افرادي را داخلش مي ريزند و او چرخ مي كند و گوشت ها و استنخوان ها را از هم جدا مي كند! من از اين كار او وحشت و نفرت پيدا كردم و گفتم: اين چه كاريست كه مي كني؟!
گفت : به ميل خودم نيست! از اين كار نفرت دارم؛ مامورم كرده اند. اين ها گناه كار هستند كه در اين چرخ مي ريزند و من چرخشان مي كنم و از اين كار، عذاب مي كشم و اين عذاب به خاطر يك جسارت و بي ادبي بود كه به يكي از علماي ديني كردم( اسم آن عالم هم برد) بعد گفت: از شما تقاضا مي كنم پيش آن آقا برو و بگو حلالم كند تا از اين كيفر راحت شوم و به او بگو: شاهد صدق اين خواب اين است كه سه شب پيش در نماز شب، براي استغفار مي كردي، اسم من به خاطرت آمد ولي براي من استغفار نكردي! به خاطر آن رنجيدگي كه از من داشتي!
فردا نزد آن عالم رفتم و جريان را گفتم؛ او گفت: بله؛ همين طور است. من سه شب پيش كه در نماز” وتر” براي اهل ايمان استغفار مي كردم، اسم اين آدم به خاطرم آمد ولي براي او استغفار نكردم و علت رنجيدگي من از او اين بود كه او در زمان حيات خويش، ساختماني بنا مي كرد. ناودان خانه اش را به سمتي گذاشته بود كه من راضي نبودم. گفت: شما اين ناودان را از آن طرف ساختمان بگذاريد.بدش آمد و گفت: مگر تو مهندس و معماري؟ تو مدرس و واعظ هستي؛ برو دنبال كار خودت، به كار من كار نداشته باش. چون پيش مردم اين حرف را زد، من ناراحت شدم. حالا از او راضي شدم، خدا هم از او راضي باشد.

صفير هدايت 27

 نظر دهید »

ظلم تحصیل دار دولت

27 آذر 1396 توسط ندا بهرامي

در سال (1229) ه‍ق . يكى از تحصيلداران دولت از سيد فقيرى مطالبه وجه ديوانى (ماليات ) مينمود: سيد هر چه قسم ياد كرده و اظهار تنگدستى و پريشانى ميكرد، اثرى در قلب آن نبخشيده و بر سختگيرى و فشار خود ميافزود.
سيد چون براى اظهار عجز و بيچارگى خود نتيجه نديد گفت : چند روزى مرا مهلت ده تا خدا چاره بسازد، و از جدم رسول خدا شرم كن .
تحصيلدار گفت : اگر جد تو كارسازى ميكند و ميتواند، يا شر مرا از سر تو دفع كند و يا حاجت تو را كارسازى نمايد.
سپس از سيد ضامنى گرفته و گفت : هر گاه براى ساعت اول صبح فردا وجه را حاضر نكنى ، نجاست بحلق تو خواهم ريخت ، و بگو بجدت هر كارى ميتواند مضايقه نكند.
تحصيلدار شب به خانه خود مراجعت كرده و براى خواب بپشت بام رفته بود، و نصف شب بقصد بول كردن از جاى خود برخاست ، و چون هوا تاريك بود، پاى بر ناودان گذاشته ، و با ناودان بزمين آمد.
تصادفا در زير ناودان چاه بيت الخلاء بود كه : مرد تحصيلدار در همان خلوت شب بچاه سرنگون شد.
از اين قضيه نيمه شب كسى آگاهى نيافت : چون روز شد از او جستجو كرده ، و بالاخره در چاه مستراح يافتند كه : سرش تا حوالى ناف در نجاست فرو رفته ، و آنقدر نجاست بحلق او رفته بود كه شكم او ورم كرده و خفه شده بود.(1)
نتيجه :
كارمند دولت (دولت ستمكار) بطور اكثريت پيوسته بر ضرر ملت مشغول فعاليت هستند: ماليات بيجا معين ميكنند، حكم بى مورد صادر ميكنند، قضا ظالمانه ميكنند، از ظلم و دزد و حيله گر طرفدارى ميكنند، اموال مردم را بيغما ميبرند، ناموس و حقوق رعيت را باءجنبى ميفروشند، بيت المال مسلمين را مانند حيوانات ميخورند، و امور مردم را بتعطيل و تاءخير ميگذرانند، و هزاران ظلمهاى ديگريكه هر شخصى متوجه است انجام ميدهند. كارمندان ظالم بايد بدانند كه روزى در محكمه عدل الهى محكوم گشته و بسزاى اعمال خود خواهند رسيد: آرى شخص ظالم از نتيجه ظلمهاى خود نبايد غفلت كند.

1- (خزائن نراقى )

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 234
  • 235
  • 236
  • ...
  • 237
  • ...
  • 238
  • 239
  • 240
  • ...
  • 241
  • ...
  • 242
  • 243
  • 244
  • ...
  • 305
اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

عاشورا

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس