عکس
راضیم به رضای خدا
✹﷽✹ رهرو ✹﷽✹:
♥️?
?راضيم به رضای خدا
?کشاورزی بود که تنها یک اسب برای کشیدن گاوآهن داشت. روزی اسبش فرار کرد.
همسایه ها به او گفتند:چه بد اقبالی!
او پاسخ داد:راضيم به رضای خدا
??روز بعد اسبش با دو اسب دیگر برگشت.
همسایه ها گفتند:چه خوش شانسی!
او گفت:راضيم به رضای خدا
???پسرش وقتی در حال تربیت اسبها بود افتاد و پایش شکست.
همسایه ها گفتند:چه اتفاق ناگواری!
او پاسخ داد:راضيم به رضای خدا
??فردای آن روز افراد دولتی برای سربازگیری به روستای آنها آمدند تا مردان را به جنگ ببرند اما پسر او را نبردند.
همسایه ها گفتند:چه خوش شانسی!
او گفت:راضيم به رضای خدا
✍? و این داستان ادامه دارد…
همانطور که زندگی ادامه دارد…
وخدا هيچگاه بنده اش را نمی آزارد…
كه او عاشق ترين معشوق است
❤️ازصميم قلب ميگويم:
✨راضيم به رضای خدا✨
عکس نوشته
پاسخ پیامبر به ابوبکر وعمر
✨?✨?✨?✨?✨?
⚫️ پاسخ حضرت زهرا سلام الله علیها در جواب عذر خواهی ابوبکر و عمر
?در آن هنگام كه فاطمه سلام الله علیها در بستر شهادت قرار گرفت روزي ابوبكر و عمر با علي علیه السلام ملاقات كرده و گفتند
◾️از فاطمه سلام الله علیها خواهش كن تا به ما اجازه بدهد،به حضورش برسيم. ميداني كه بين ما و او، امور ناگواري رخ داده است، بلكه به حضورش برسيم و معذرت بخواهيم و از گناه ما بگذرد.
?آنها تا در خانه آمدند،علي علیه السلام وارد خانه شد و به فاطمه سلام الله علیها فرمود
فلان و فلان به در خانه آمدند و مي خواهند به شما سلام كنند، نظر شما چيست؟
?فاطمه سلام الله علیها فرمود
خانه خانه تو است و من همسر تو هستم آنچه را مي خواهي انجام بده.
✨علي علیه السلام فرمود روپوش خود را محكم ببند
?فاطمه سلام الله روپوش را محكم بست و روي خود را به طرف ديوار گردانيد
? آن ها تا كنار بستر زهرا آمدند و سلام كردند و گفتند: از ما راضي باش خدا از تو راضي باشد
? فاطمه سلام الله علیها فرمود براي چه به اينجا آمده ايد ؟
گفتند ما به شما جسارت كرديم اميدواريم ما را ببخشي و دلت نسبت به ما صاف گردد.
? فاطمه سلام الله فرمود:
سؤالي از شما دارم پاسخش را بدهيد،
اگر تصديق كرديد مي فهمم كه شما در عذرخواهي خود صداقت داريد.
◾️گفتند بپرس
? فرمود شما را به خدا ، آيا شنيده ايد كه پيامبر فرمود : فاطمه پاره تن من است كسي كه او را برنجاند مرا رنجانده است؟
گفتند آري شنيده ايم
?فاطمه سلام الله علیها در اين حال دستهايش را به طرف آسمان بلند كرد وفرمود
? خدايا اين دو نفر مرا آزردند ، و من شكايتم در مورد آنها را به درگاه تو و رسول خدا مي آورم
نه به خدا قسم هرگز از شما راضي نمي شوم تا با پدرم رسول خدا ملاقات نمايم ، تا به آنچه كه به ما كرديد،به او خبر دهم و او درباره ما قضاوت كند.
◾️ابوبكر به گريه و ناله افتاد و مي گفت واي بر من و بي تابي سختي كرد ولي عمر به او گفت اي خليفه رسول خدا از گفته يك زن اين گونه بي تابي مي كني
آنها از طلب رضايت از فاطمه سلام الله علیها نااميد شدند و رفتند
?لعنت الله علی قوم الظالمین?
?? منبع
کتاب سليم بن قيس ( ره ) ص ۲۵۴